«پسرک فلافل فروش» عنوان کتابی است که روایت کننده زندگینامه و خاطرات بسیجی مدافع حرم، طلبه شهید محمدهادی ذوالفقاری است.
شهید ذوالفقاری، سیزدهم بهمن ماه سال 1367 در تهران چشم به جهان گشود و روز بیست و ششم بهمن 93 در سامرا به فیض شهادت نائل آمد.
«پسرک فلافل فروش» حاوی مجموعه خاطراتی از پدر، مادر، خواهر و جمعی از دوستان و آشنایان شهید در ایران و عراق، از دوران کودکی تا زمان شهادت است و عنوان کتاب نیز برگرفته از عنوان یکی از همین خاطرات می باشد.

رجبعلی ذوالفقاری پدر شهید مدافع حرم محمدهادی ذوالفقاری درباره شهادت فرزندش می‌گوید: محمدهادی در ۲۶ بهمن سال ۹۳ در دفاع از حرمین عسگریین در سامرا به شهادت رسید و طبق وصیت‌اش پیکر او را در کاظمین و سامرا و نجف طواف داده و در وادی السلام نجف مدفون شد.

در بخشی از این کتاب می خوانیم:

کار فرهنگی مسجد موسی ابن جعفر(ع) بسیار گسترده بود. سید علی مصطفوی برنامه های ورزشی و اردویی زیادی را ترتیب می داد.

همیشه برای جلسات هیئت یا برنامه های اردویی فلافل می خرید. می گفت هم سالم است هم ارزان.

یک فلافل فروشی به نام جوادین در خیابان پشت مسجد بود که از آنجا خرید می کرد. شاگرد این فلافل فروشی یک پسر با ادب بود. با یک نگاه می شد فهمید که این پسر زمینه معنوی خوبی دارد. بارها با خود سید علی مصطفوی رفته بودیم سراغ این فلافل فروشی و با این جوان حرف می زدیم. سید علی می گفت: این پسر باطن پاکی دارد، باید اورا جذب مسجد کنیم.

رفاقت ما با او در حد سلام بود. تا اینکه یک شب مراسم یادواره ی شهدا در مسجد برگزار شد. این اولین یادواره ی شهدا بعد از پایان دوران دفاع مقدس بود.

در پایان مراسم دیدم همان پسر انتهای مسجد نشسته!

سیدعلی تا او را دید بلند شد و با گرمی از او استقبال کرد. بعد او را در جمع بچه های بسیج وارد کرد و گفت: ایشان دوست صمیمی بنده است که حاصل زحماتش را بارها نوش جان کرده اید!

خلاصه کلی گفتیم و خندیدیم. بعد سید علی گفت: چی شد این طرفا اومدی؟!

او هم با صداقتی که داشت گفت: داشتم از جلوی مسجد رد می شدم که دیدم مراسم دارید. گفتم بیام ببینم چه خبره که شما رو دیدم. سید علی خندید و گفت: پس شهدا تو رو دعوت کردن.

بعد با هم شروع کریدم به جمع آوری وسایل مراسم. یک کلاه آهنی مربوط به دوران جنگ بود که این دوست جدید ما با تعجب به آن نگاه می کرد. سید علی گفت: اگر دوست داری، بگذار روی سرت.

او هم کلاه رو گذاشت روی سرش و گفت: به من میاد؟ سید علی هم لبخندی زد و به شوخی گفت: دیگه تموم شد، شهدا برای همیشه سرت کلاه گذاشتند!

همه خندیدیم اما واقعیت همانی بود که سید گفت. این پسر را گویی شهدا در همان مراسم انتخاب کردند. پسرک فلافل فروش همان هادی ذوالفقاری بود که سید علی مصطفوی او را جذب مسجد کرد و بعدها اسوه و الگوی بچه های مسجدی شد.

 

پسرک فلافل فروش در طاقچه: https://b2n.ir/g39456